English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6872 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
durometer U اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
water hardness U درجه سختی آب
strain hardness U سختی درجه
thrust hardness U درجه سختی فشاری
quenching U ترساندن درجه سختی
scratch hardness U درجه سختی خراش
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
forced distribution rating U درجه بندی با توزیع معین
time distance U مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
halts U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
wherunto U که بدان
thereto U بدان
thereunto U بدان
beam attack U تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
according as چنانکه بدان سان که
whereat U که بدان جهت که در انجا
elevation indicator U صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch U درجه روی بازوی درجه داران
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
fee tail U برسد
let alone <idiom> U چه برسد به
and certainly not <conj.> U چه برسد به
to say nothing of <conj.> U چه برسد به
not to speak of <conj.> U چه برسد به
not to mention <conj.> U چه برسد به
never mind U چه برسد به
let [leave] alone <conj.> U چه برسد به
much less U چه برسد به
still less U چه برسد به
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
attention U برسد به دست
attentions U برسد به دست
Heaven help him this time. U خدابدادش برسد
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
Let her attend to her work . U بگذار بکارش برسد
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
sighting bar U ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class U درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation U درجه ارتفاع درجه بلندی
third class U درجه سوم بلیط درجه 3
multimillionaire U میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
He's due to arrive at ten. U او [مرد] قرار است ساعت ده برسد.
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
render U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
rendered U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
would-be U کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
would be U کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
renders U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
finallist U کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
sighting leaf U ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
lip U ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد
truncation U حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
the sands are running out U مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
Method to my madness <idiom> U هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
perfectionists U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
padding U حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
pad character U حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
reentry vehicle U مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
flintiness U سختی
tenacity U سختی
strictness U سختی
terribleness U سختی
privation U سختی
rigor U سختی
intensity U سختی
privations U سختی
toughness U سختی
soreness U سختی
grievousness U سختی
steeliness U سختی
sternness U سختی
violence U سختی
severity U سختی
rigorism U سختی
rigorousness U سختی
inexorability U سختی
rigours U سختی
rigour U سختی
rigors U سختی
adamancy U سختی
buckram U سختی
roughing U سختی
stiffness U سختی
adamancy U سر سختی
hard lines U سختی
inflexibility U سختی
impenetrableness U سختی
aggravation U سختی
difficulty U سختی
intenseness U سختی
hardship U سختی
hardships U سختی
rigidity U سختی
arduousness U سختی
intractability U سختی
oppressiveness U سختی
difficulties U سختی
long suffering U سختی کش
intolerableness U سختی
intension U سختی
inexpiableness U سختی
induration U سختی
inclemency U سختی
implacability U سختی
odburacy U سختی
duress U سختی
astingency U سختی
hardily U به سختی
austerity U سختی
hardiness U سختی
heavily U به سختی
hardness of water U سختی اب
hardness U سختی
seriously U به سختی
brevet U درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
narrow circumstances U تنگی سختی
rebound hardness U سختی جهشی
depth of hardening zone U عمق سختی
softener U کاهنده سختی اب
acataposis U سختی بلع
irreconcilableness U سختی در عقیده
hardenability U قابلیت سختی
strain hardness U سختی کشی
irreconcilability U سختی در عقیده
eburnation U عاجی سختی
hardness test U ازمایش سختی
permanent hardness U سختی دائمی
addle U سختی گرفتاری
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1شما تا چه زمانی حراجی خواهید داشت؟
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
1according to some hierarchical imaginative medium or genere
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
1چه زمانی باید اتاق تحویل بدم
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com